جدول جو
جدول جو

معنی سجاده نشین - جستجوی لغت در جدول جو

سجاده نشین
(نَ تَ / تَ / نَ شِ تَ / تِ)
کنایت از زاهد. عابد:
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار بر آمد.
سعدی (طیبات).
آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید.
سعدی (غزلیات).
عافیت چشم مدار از من سجاده نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
سجاده نشین
زاهد، عابد
تصویری از سجاده نشین
تصویر سجاده نشین
فرهنگ لغت هوشیار
سجاده نشین
عابد، زاهد، نمازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنکه در محل اجاره ای به سر می برد و به صاحب خانه اجاره بها می دهد، مستاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه نشین
تصویر سایه نشین
کسی که در سایه بنشید، کنایه از شخص بی کاره و خوش گذران که به بی کاری و بطالت عادت کرده و تن به رنج و زحمت ندهد
فرهنگ فارسی عمید
مستأجر.
- امثال:
اجاره نشین خوش نشین است، یعنی مستأجر هر جا را که نپسندد به آسانی تواند ترک کردن وجای دیگر اجاره کردن
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ نُ / نِ / نَ)
کسی که در کجاوه نشیند. (ناظم الاطباء). آنکه در کجاوه قرار گیرد و سفر کند: کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب:
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بودآفتاب.
نظامی.
، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد:
خورشید روم پرور ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجاره نشین
تصویر اجاره نشین
مستاء جر آنکه در خانه و ملک دیگری جای گزین میشود: (اجاره نشین خوش نشین است) (مثل)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در سایه نشیند، کسی که تعب و و رنج روزگار ندیده و نچشیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاده نان
تصویر سجاده نان
دستار خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره نشین
تصویر اجاره نشین
((اِ زِ))
رخصت دادن، رخصت، گواهی صلاحیت دادن فتوی به کسی از طرف یک عالم، آن که در محل اجاره ای زندگی می کند، مستأجر
فرهنگ فارسی معین
اجاره دار، کرایه نشین، مستاجر
متضاد: موجر
فرهنگ واژه مترادف متضاد